هوشیار، مراقب، مراعات کننده سایر معانی: (معمولا با: of) رعایت کننده، پیروی کننده از، پای بند، پایشگر، تیز بین، زود فهم، نکته بین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشاندن لایۀ بسیار نازکی از فلز مقاوم بر فلز دیگر با برقکافت محلولهای برقکاف [خوردگی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نشاندن لایۀ بسیار نازکی از فلز مقاوم بر فلز دیگر با برقکافت محلولهای برقکاف [مهندسی مواد و متالورژی]
نوعی آبکاری که در استوانه یا بشکۀ گردان و مشبک در کنار یک برقکاف انجام میشود [خوردگی]
نوعی آبکاری که در آن کار آند و محلول را قلممو یا تیغه انجام میدهد [خوردگی]
نوعی آبکاری که در آن بعضی از قسمتهای قطعه که نباید آبکاری شود با مادهای نارسانا پوشانده میشود تا از جریان الکتریکی و درنتیجه آبکاری در آن قسمتها جلو ...
نشاندن پوشش فلزی بر فلز پایه با گرما و در خلأ [خوردگی]
نشاندن پوشش فلزی بر فلز پایه با گرما و در خلأ [مهندسی مواد و متالورژی]
پوششدهی فلز یا غیرفلز با فروبردن آن در محلول آبی حاوی عامل کاهندۀ شیمیایی [مهندسی مواد و متالورژی]
پوششدهی قطعۀ فلزی با کروم برای بهبود ظاهر و افزایش مقاومت آن در مقابل سایش و خوردگی [مهندسی بسپار]