[زمین شناسی] سطح تخت - صفت: سطحی که بعلت فرآیند پهن شدگی، مسطح شده است؛به عنوان مثال سنگفرش، یک سطح نسبتاً فرسایشی تخت است. - فعل: احیاشدن یک دشت یا سایر سطوح مسطح
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احدای دشت، مسطح شدن زمین در اثر فرسایش سایر معانی: (صاف و مسطح شدن زمین در اثر فرسایش) هامون سازی، هامونش، احداک دشت [آب و خاک] دشت فرسایشی،سیلدشت،تسطیح
[ریاضیات] صفحه، هامن
صفحه ای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که در اتش گذاشته اندبکارمیرود
ورزش : وضع افقى بدن ژیمناست روى دستها [زمین شناسی] لغزش لایه های زمین شناسی
احاطه کننده، تخته کوچک سایر معانی: (اسباب متحرک که با آن حرف می نویسند و از این راه فال می گیرند) پلانشت، محاط
ماکس پلانک (فیزیکدان آلمانی) [برق و الکترونیک] پلانک
[برق و الکترونیک] ثابت پلانک
(فیزیک) ثابت پلانک (hv = e)
[عمران و معماری] مدت زمان پیاده شدن از هواپیما
[عمران و معماری] مدت زمان سوار شدن به هواپیما
[زمین شناسی] مختصات صفحه ای - (الف) دومختصاتی که معرف فاصله عمودی یک نقطه از یک زوج محور است که با زاویه قائمه یکدیگر را قطع می کنند و در سطح محورها محاسبه می شود. - (ب) سیستم مختصات در یک س ...