طرح [مدیریت] مجموعهای از اقدامات که برای انجام کاری مشخص در نظر گرفته میشود |||متـ . برنامه ۲
واژههای مصوب فرهنگستان
جزئیات چیزی را در نظر گرفتن و از پیش نقشه کشیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نقشه برداری مستوی
[زمین شناسی] تصویر از بالا، نمای طرح
دو وجهی، سطحی سایر معانی: یک سطحی، مسطح، هامنی، (کاملا) هموار، مستوی، تخت [کامپیوتر] مسطح 1. ( صفت ) مسطح . مثلاً ترانزیستورهای مسطح از تکه های مسطح سیلیکان ساخته شده اند . 2. ( صفت ) بر روی ...
[شیمی] کمپلکس مسطح
[شیمی] پیکربندی مسطح
[زمین شناسی] عنصر ساختاری تخت - مولفه ای از سطح که دارای دو بعد بسیار بزرگ تر از بعد سوم است، نمونه های آن شامل لایه بندی، کلیواژ و شیستوزیته است.
[برق و الکترونیک] دیود تخت اپیتکسیال غیرفعال شده دیودی که دارای ساختار اکسید غیرفعال شده تختی است که روی لایه اپیتکسیال با مقاومت بالای رشد داده شده روی زیرساخت سیلیسیمی کم مقاومت ساخته می ش ...
گراف هامونی [ریاضی] گرافی که بتوان آن را در صفحهای با یالهایی که تنها در رأسهای گراف متقاطعاند رسم کرد
گراف مستوی [ریاضیات] گراف هامنی
[ریاضیات] نقطه ی مسطح یک سطح