پارچ، سبو، کوزه، افتابه، پرتاب کنندهء توپ سایر معانی: صراحی، گلیزه، مشربه، کماش، بستک (کوزه و سبو می شوند: jug)، آفتابه، لولهنگ، به اندازه ی یک پارچ، (بیس بال) گوی انداز، پرتاب کننده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منجنیق، سنگ انداز، منجنیقانداختن، بامنجنیق پرت کردن سایر معانی: (با منجنیق یا پرتابگر) جهاندن، افکندن، پراندن، پرتاب شدن یا کردن، بزاندن، (جنگ افزار قدیمی) منجنیق، کشکنجیر (فلاخن بزرگی که با ...
خمره، سبو سایر معانی: (کوزه یا بستو) سفال، سفالینه، ظرف سفالی، سفال شکسته، پاره سفال (قطعات شکسته ی ظرف سفالی)، (محلی - بیشتر در انگلیس)، دوده، کثافت، رنگی که پارچه ی تازه رنگرزی شده پس می د ...
کوزه، ابریق، ابدستان، افتابه، تنگابخوری اطاق خواب سایر معانی: (ظرف آب که دارای دهانه ی گشاد است) پارچ، مشربه
جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، طنین انداختن ...