ترسو، دختر جوان، محبوبه، کبوتر، ساده وگول خور سایر معانی: مسئولیت، وظیفه، کار، کفتر (تیره ی columbidae از راسته ی columbiformes)، رجوع شود به: clay pigeon، دختر، زن جوان، (خودمانی) آدم گولو، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سینه کفتری، برامدگی جناغ سینه سایر معانی: (پزشکی) سینه کفتری (پیش آمدگی جناغ سینه در اثر بیماری)، طب سینه کفتری، برامدگی جناه سینه
کفترباز، کبوترباز
پسر ودختر دوقولو، پسرو دختری که یگانه فرزندان پدرومادرخودباشند
(پزشکی - دارای انگشتان پا که به داخل خمیده اند) پا کفتری، انگشت کفتری، دارای پنجه برگشته، دارای پنجه خمیده بداخل
طبقه، لانه کبوتر، خانه کبوتران، جعبه مخصوص نامه ها، کاغذ دان، سوراخ، طبقه بندی کردن، خانه خانه کردن سایر معانی: خانک بندی کردن، (در جاکاغذی یا خانک و غیره) قرار دادن، رده بندی کردن، به بعد م ...
(در تمرین تیراندازی شکارچیان) بشقابک سفالی (که به هوا پرتاب می شود و به آن تیر می اندازند)
(جانور شناسی) کبوتر رهرو (ectopistes migratorius که بومی امریکای شمالی بوده و امروزه نابود است)، کبوتر وحشی امریکای شمالی
(کبوتر یا پرنده ای که برای جلب کبوتران یا پرندگان دیگر به کار می رود) مرغ دام، کبوتر دام، مرغ گیرانداز، خبررسان
(جانورشناسی) کفتر جنگلی، کبوتر طوقی (columba palumbus)، کبوتر جنگلی
دسته، طبقه، رده، مقوله، رسته، زمره، مقولهمنطقی سایر معانی: (در روش های طبقه بندی و گونه شناسی) رده، ردیف، گروه، گروهه، صنف، فروبست، (منطق - هر یک از طرقی که طبق آن بتوان دانش بشری را طبقه بن ...
طبقه بندی، رده بندی، عمل دسته بندی سایر معانی: درجه بندی، دسته سازی، روش تنظیم و دسته دسته سازی [حسابداری] طبقه بندی [عمران و معماری] طبقه بندی - رده بندی [فوتبال] طبقه بندی-دسته بندی [مهندس ...