عکسبرداری نقشهسازی [مهندسی نقشهبرداری] عکسبرداری به منظور نقشهسازی
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] تصویر فوتوگرافیک که تُنهای آن معکوس شده اند. فیلم، صفحه یا کاغذی دارای تصویر معکوس شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عکس سراسرنما [مهندسی نقشهبرداری] زنجیرهای از عکسهای بههمپیوسته
[سینما] عکاس صحنه
[سینما] فیلمبرداری با وقفه
[عمران و معماری] عکسبرداری متناوب - فیلمبرداری متناوب
ستاره شناس، منجم، اخترشناس سایر معانی: ستاره شناس، منجم، اخترشناس [ریاضیات] منجم، هیئت دان
[کامپیوتر] ماشین فاکس ؛ دستگاه فاکس
(مصر باستان و غیره - جمع) هیروگلیف، خط تصویری، خط نقشی، وات (حرف الفبا) نقشی، وابسته به خط نقشی، نگاشته شده به خط نقشی، (از نظر فهم) دشوار، بغرنج، دیر فهمیدنی، رمزی، خط هیروگلیف
چشم انداز، منظره، خاکبرداری وخیابان بندی کردن، دور نما، با منظره تزئین کردن سایر معانی: چشم افکن، زمین چهر، نقاشی یا عکس منظره، تابلو طبیعت، زمین چهرنما، (با خاکبرداری یا خاکریزی و گلکاری و ...
[سینما] پلان درشت - درشت نما
پارهچین عکسی [مهندسی نقشهبرداری] تصویری یکپارچه که از کنار هم چیدن عکسهای یک منطقه به دست میآید