درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله سایر معانی: درخشنده، پر سو، (رنگ و صدا) زنده، نورانی، براق، نورتاب، پر جلا، رخشا، رخشنده، سرزنده، پر روح و نشاط، شاد و خرم، س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نور افشان سایر معانی: نور افشان
تابناک، روشن و شفاف سایر معانی: نورانی، درخشان
درخشان، تابناک، شب تاب، پر فروغ سایر معانی: لیاننده (رجوع شود به: luminescence) [شیمی] لومینسان، لیان [برق و الکترونیک] نورتاب ماده ای که قادر به نشان دادن خواص نور تابی است . ...