فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه سایر معانی: کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشاورزان جزیا خرد، زارعین جزء
دله دزدی سایر معانی: رجوع شود به: larceny، larceny petit : دله دزدی [حقوق] سرقت کوچک، دله دزدی
لغزش، خلاف
[حقوق] خلاف
درجهدار سایر معانی: (نیروی دریایی) درجه دار، مهناوی، درجه دار نیروی دریایی
[حقوق] سرقت کوچک، دله دزدی
دله دزد
ناوبان دوم سایر معانی: (نیروی دریایی امریکا) ناو استوار یکم
دزدی کوچک، بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
(نیروی دریایی) ناو استوار یکم، استوار یکم، ناو استوار یکم
هیئت دادرسی 21تنی که حکم قطعی درکارهای حقوقی یاجزائی رامیدهد