فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه سایر معانی: کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جزئی، ناچیز، بی اهمیت سایر معانی: کم اهمیت، قلیل، اندک، چندر غاز