گلوبسته، تقلید کردن از، خود را بجای دیگری قلمداد کردن، وانمود کردن، دارای شخصیت کردن سایر معانی: (نمایش) در نقش کسی ظاهر شدن، نقش داشتن، (رل یا نقشی را) بازی کردن، ایفا کردن، خود را به جای د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسیکه خودرابنام دیگرى قلمدادمى کند، شبیه
[ریاضیات] نمودار کارگزینی، نمودار کارمندان
[ریاضیات] سیستم اطلاعاتی کارکنان
[ریاضیات] رئیس کارگزینی، مدیر کارگزینی، مدیر پرسنل
[ریاضیات] مسأله ی آموزش پرسنل
روانشناسى : شخصیت شناسى
[حقوق] طرف یا شخص زیان دیده در اثر حکم دادگاه، طرف یا شخص متضرر
(گروه های خبری) سرخبرگزار، لنگرچی (معمولا در مورد زن ها به کار می رود)
مین ضدنفر [علوم نظامی] مینی برای وارد کردن تلفات و ضایعات به افراد پیادۀ دشمن و ناتوان کردن آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
روانشناسى : هذیان همانندى
[حقوق] شخصیت حقوقی