[ریاضیات] عمود منصف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] خم های متعامد
[ریاضیات] خط عمود، خط قائم
[ریاضیات] خط های متعامد
[عمران و معماری] پارکینگ - درجه - پارکینگ عمومی - پارکینگ قائمه
[ریاضیات] صفحه های متعامد
[ریاضیات] عمودمنصف
[ریاضیات] دو به دو عمود بر هم
[ریاضیات] قائم بر s
ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، ...