استحاله، قلب و تحریف، جایگشت، جایگردی سایر معانی: دگرگونی کامل، تغییر اساسی، هام گشت، (ریاضی) جایگشت، رجند، فراگردی [شیمی] جایگشت، رجند، فراگردى [عمران و معماری] تبدیل - جایگشت [برق و الکترو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] ماتریس جایگشت [ریاضیات] ماتریس جایگشت [آمار] ماتریس جایگشتی
نمایش جایگشتی [ریاضی] یک همریختی از گروهی مفروض به گروه متقارن SM، که در آنM مجموعهای مفروض است|||متـ . نمایش جایگشتی گروه permutation representation of a group ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] تانسور جایگشت
[آمار] قضیه حدی مرکزی جایگشتی
همپارش جایگشتی [شیمی] ← خودهمپارش
[ریاضیات] تبدیلات مزدوج
[ریاضیات] گروه جایگشت های یک مجموعه
[ریاضیات] جایگشت یکه
[ریاضیات] شاخص جایگشت، شاخص یک جایگشت
[ریاضیات] تبدیلات انتقال پذیر k گانه
[ریاضیات] ماتریس تبدیل