فقر، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی زیاد سایر معانی: تهیدستی، فقر و فاقه، مسکنت، بی چیزی، خست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیابی پول، قحط پول
گدا خانه، گدایی، محل سکونت گدایان سایر معانی: (گیاه شناسی) علف گدا (انواع گیاهانی که در شرق ایالت متحده برای بهسازی زمین کشت می شود به ویژه: desmodium purpureum)، دریوزگی، فقر شدید، مسکینی، ...
بی پولی، تهیدستی
تنگ چشمی، خست، خسیسی
در کشتی تجارتی مسلح کار کردن سایر معانی: (کشتی جنگی خصوصی که در مقابل پول به دولت خدمت می کرد) مزدور ناو، کشتی تجارتی که هنگام جنگ توسط دولت مصادره ومسلح میشود، فرمانده کشتی بازرسی، درکشتی ت ...