1- کندن 2- ور آمدن 3- (هوانوردی: ناگهان از گروه هواپیماهای هم پرواز جدا شدن) جدا پرواز شدن، جدا پریدن 4- (خودمانی) رفتن، عازم شدن، راهی شدن 5- (خودمانی) به سوی دیگر رفتن، دگر سوی شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(امریکا - خودمانی) اتومبیل را به سرعت به حرکت در آوردن
[زمین شناسی] شیوه پوسته استاتی روشی برای آماده کردن مقاطع سنگی جهت مطالعه. در این روش سطح هموار و صیقلی یک نمونه سنگی، توسط اسید شسته شده و سپس با استات سلولز یا مایعی مشابه که به سرعت خشک ش ...
قشر، پوست، پوست انداختن، سلف، پیلینگ سایر معانی: پوست کنده شده (مثلا پوست سیب یا موز)، آشغال، پارچه لباسی نازک [صنایع غذایی] پوست کنی [پلیمر] پوسته پوسته شدن، کنده شدن پوسته رنگ ...
[پلیمر] تجمع سر دای
پوست پرتقال، پوست یا خلال نارنج [پلیمر] پوست پرتقالی، سطح پوشش ژلی که دارای ظاهری موجدار شبیه پوست پرتقال میباشد.
شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن سایر معانی: شتابیدن، تندتر رفتن، سریع شدن، سرعت بخشیدن، وقوع چیزی راتسریع کردن، (اتومبیل) ...
پوستسوسماری [مهندسی مواد و متالورژی] عیبی بر روی پوستۀ قطعۀ ریختگی که براثر کاربرد ماسههای مصنوعی نامطلوب بازسازیشده ایجاد میشود و ظاهری سوراخدار و آبلهگو ...
واژههای مصوب فرهنگستان
اشکار، عریان، لخت، عاری، ساده، اشکار کردن، برهنه کردن، عاری ساختن سایر معانی: برهنه، لاج، لچ، عریان کردن، لخت شدن، برهنه شدن، آشکار کردن، نشان دادن، افشا کردن، افشاگری کردن، (قدیمی) زمان گذش ...
دژ، قلعه، قصر، رخ سایر معانی: ارگ، کلات، کاخ، کوشک، (شطرنج) رخ (rook هم می گویند که از ریشه ی فارسی است)، قلعه رفتن، دژدار یا قصر دار کردن، در دژ یا قصر جادادن، در شطرنج ر
پوستکَنی شیمیایی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] کَتزنی درخت در دورۀ رشد و تزریق مواد شیمیایی به بُنلاد برای جداسازی آسان پوست پس از قطع درخت ...
در اوردن، لباس کندن سایر معانی: (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن [نساجی] تعویض بسته پر با خالی ( در ماشینهای ...