صلحبان [علوم نظامی] سازمان یا نیرویی که وظیفۀ آن پایش و تسهیل اجرای موافقتنامۀ آتشبس و پشتیبانی از تلاشهای دیپلماتی برای حل اختلافات سیاسی درازمدت است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
صلحبانی [علوم نظامی] انجام عملیات نظامیای که با رضایت طرفهای درگیر در جنگ برای نظارت بر اجرای یک موافقتنامه طراحی میشود ...
نیروهای صلحبان [علوم نظامی] نیروهای نظامیای که با رضایت طرفهای درگیر در جنگ برای نظارت بر اجرای موافقتنامۀ صلح تعیین میشوند ...
اسودگی خاطر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صلحکوشی [علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدامات دیپلماتی هماهنگ و جدی در موردی خاص، با هدف دستیابی به صلح
امین صلح، ضابط صلحیه سایر معانی: سرکلانتر، پایور، افسر شهربانی
عملیات صلح [علوم نظامی] رشتهعملیاتهایی در حمایت از فعالیتهای دیپلماتی برای برقراری و حفظ صلح
پیپ یا چپق صلح سایر معانی: (در میان سرخپوستان) چپق صلح (چپقی که در جلسه ی صلح و آشتی می کشیدند و دست به دست می گشت)، calumet : پیپ یا چپق صلح درمیان سر پوستان
فرایند صلح [علوم سیاسی و روابط بینالملل] مذاکرات و اقدامات دیپلماتی مستمر برای حلوفصل اختلاف یا کشمکش در موردی خاص و برقراری صلح ...
ارام، ملایم، صلح دوست، اشتی پذیر سایر معانی: صلح جو، آرامش طلب، آشتی دوست، در حال صلح، در صلح و صفا
همزیستی مسالمتآمیز [باستانشناسی] رهنامۀ سیاست خارجی که میکوشد اختلافات سیاسی را با نیازهای عملی سیاسی سازگار کند؛ این رهنامه را عمدتا به پیشنهاد خروشچف در سال 1956 نسبت می& ...
(تداعی منفی) صلح خواه، صلحچی، چپی با نقاب صلحجویی