[عمران و معماری] آماربرداری گشتی - برداشت آماری گشتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهبان [حملونقل ریلی] فردی که بازرسی و نظارت بر بخشی از خط را برعهده دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
پلیس گشتی، گشتی سایر معانی: (پلیس) مامور گشت، پاسبان محل [عمران و معماری] پلیس گشت
لطفا، ازروی بزرگ منشی، ازراه تشویق
بی مشوق، بی پشتیبان، بی حامی
پدری، نام خانوادگی، نام خانوادگی، پدر نامی، مشتق از نام پدر سایر معانی: مشتق از نام پدر یا اجداد مذکر، نمایشگر نسب پدری
(در کمدی ها) آواز تند و شاد
[نساجی] کارت نمونه - کارت رنگ بندی - نمونه رنگی - کاغذ نقشه رنگ بندی پودی
[نساجی] زنجیر بافت دابی - مقواهای نقشه ژاکارد
[نساجی] پود نقش
[سینما] روش الگویی
[فوتبال] طرح و الگوی گام زدن