خمیر، نوعی شیرینی، سریش، چسب، گل یا خمیر، چسبیدن، چسباندن، چسب زدن به سایر معانی: هر چیز خمیر مانند، گل کوزه گری و سفالگری، گل سرشور، چسباندن (با سریش)، چسب زدن، دوساندن، (با چسباندن) پوشاند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] چاپ خمیری برجسته
صفحه ی کاغذ یا مقوا که روی آن چیزی چسبانده اند، کولاژ، کاغذ لی آت
کیسه چسبدوخت [مهندسی بسپار - مجموعه بستهبندی] کیسهای که یک یا دو سر آن با چسب بسته شده است
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] رنگ پاستل ( در تابلو سازی مصرف می شود )
پیکر نگاری که با مداد رنگی کار میکند، مصور نقاشی های مدادی
(شخص یا دستگاه که می چسباند) چسباننده، چسباندنی
بخولق، قسمت سفلای پای اسب، بخولق چهارپایان سایر معانی: (پای اسب و سگ و خر و غیره) بخولق
لویی پاستور (دانشمند فرانسوی)
(پزشکی - دامپزشکی) درمان پاستوری، ایمن سازی پاستوری
خمیر تُرشین [علوم و فنّاوری غذا] فراوردۀ تخمیری نیمهجامد شیر که از دَلَمۀ حاصل از اسیدی شدن شیر با لاکتوباسیلوس اسیدوفیلوس تهیه میشود ...
[عمران و معماری] خمیرسیمان