خوشخرامی [ورزش] نوعی یورتمۀ آرام که در آن اسب پیش از گذاشتن پا بر روی زمین آن را تا ارتفاع زیادی بلند میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
زدو خورد، پیکار، نبرد، مواقعه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهرو، گذرگاه، عبور، معبر، غلام گردش، محل عبور سایر معانی: دالان، گذرگاه، راهرو
[نساجی] هوادهی پارچه بعد از رنگرزی با رنگهای خمی
[نفت] لایه های حد وسط
[زمین شناسی] گذر محفظه یکی از دهلیزها یا راهروهای شعاعی که از ضمیمه های حاشیه ای جایگاهی در فرامینیفرها بوجود آمده اند.
گور دالاندار بزرگ [باستانشناسی] گوری یادمانی از دورۀ نوسنگی پایانی با یک یا چند حجرۀ سنگی که در زیر تپهای به قطر بیش از 35 متر قرار دارد و دسترسی به آن ازطریق یک دالان سنگی ...
تنگه ی دریک (در جنوب امریکای جنوبی)
معبر شکافهای [زمینشناسی] گذرگاه بلند و خطی در یک غار که در امتداد یک یا چند درزه به وجود آمده است
رجوع شود به: inside passage
گذر میانی (مسیر دریایی از افریقای غربی به امریکا به ویژه در حمل بردگان)