کم، غیر کافی، اندک قلیل سایر معانی: ناکافی، نابسنده، اندک، قلیل، دور از هم، تنک، کم پشت، کوچک، تنگ و تاریک، کم فضا، بسته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدا، مختلف، چندین، چند، برخی از، چند، چندی، چندین سایر معانی: بسمار، شمارا، مجزا، مشخص، جداگانه، متمایز، معدود، متعدد، 5 - چند نفر، چندتا [حقوق] منفردأ، به تفکیک، مجزا [ریاضیات] چند، متعدد ...
نسبتا کوچک یا کم
فرمولدار|||متـ . معادلۀ پارسوال Parseval equation||| رابطۀ پارسوال Parseval relation [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
← اتحاد پارسوال [ریاضی]