معترضه، بطور معترضه سایر معانی: بطور معترضهparenthetic(al)معتر، معترضه دار، وابسته به عبارت یا جمله معترضه، درجشده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته به دو کمانک، پرانتزی، کمانکی، (قرار داده شده) میان دو کمانک، دارای کمانک
والد فرزندپذیر [علوم سلامت] کسی که با فرزندپذیری والد میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
معلوم، ظاهر، مسلم، اشکار، پیدا، واری مسلم سایر معانی: آشکار، هویدا، ظاهری، صوری، وانمودین، مبرهن، به آسانی قابل درک یا رویت، نمایان، واضح، وارک مسلم [برق و الکترونیک] ظاهری [بهداشت] آشکار [ح ...
[پلیمر] انرژی فعالسازی ظاهری
سست
ارتفاع
[عمران و معماری] حرکت دوار ظاهری
[حقوق] عیب ظاهر
چگالی ظاهری [ژئوفیزیک] ← چگالی کپهای
[عمران و معماری] وزن مخصوص ظاهری [زمین شناسی] چگالی ظاهری، تکاتف ظاهرى الف) چگالی سنگ که از اندازه گیری های چگالی (جاذبه) در یک گمانه محاسبه شده. همچنین ببینید: چگالی ناهمسان ب) مترادف منسوخ ...
عمق ظاهری [فیزیک] ژرفای محیط شفاف اپتیکی از دید ناظر بیرونی