پسر عمو، دختر عمو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبار موازی [باستانشناسی] تباری که برپایۀ دو نظام موازی خویشاوندی تعیین میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
تبار موازی [جامعهشناسی] تباری که برپایۀ دو نظام موازی خویشاوندی تعیین میشود
[سینما] پخش غیرتجاری
تدوین موازی [سینما و تلویزیون] نوعی تدوین که در آن رویدادهای متفاوتی که در مکانها یا زمانهای مختلف اتفاق میافتد به دنبال یکدیگر به نمایش درمیآید ...
[عمران و معماری] محورهای دید موازی
[معدن] گسلهای موازی (زمین شناسی ساختمانی)
چین موازی [زمینشناسی] چینی که در آن ضخامت لایهها ثابت میماند|||متـ . چین هممرکز concentric fold
چیدمان موازی [ژئوفیزیک] نوعی هندسۀ برداشت که در آن چشمههای موازی همراستا با خطوط گیرندۀ موازی حرکت میکنند
[ریاضیات] حلقه ی موازی
عمل موازی، عملکرد موازی [کامپیوتر] عملیات موازی [ریاضیات] عملیات موازی، عملکرد موازی
[نساجی] پودگذاری تحتانی کفشکی