پدر روحانی، کشیش، قاضی عسکر سایر معانی: (ایتالیا و اسپانیا و پرتغال) پدر روحانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشخاص دارای سلیقه یا ویژگی های همانند
(مرد یا زن) روحانی، کاتوزی، کشیش
کشیش بخش سایر معانی: (کلیسای انگلیکان) کشیش کلیسای محل (rector هم می گویند)
کشیش، روحانی، مجتهد، کشیش بودن، کشیشی کردن سایر معانی: کشیش (به ویژه کشیش کاتولیک و انگلیکان)، کاتوزی، کاهن، موبد، مچتهد [زمین شناسی] کشیش، مچتهد، روحانی، کشیشیکردن