مرام، چشم داشت، چشم انداز، منظره، دور نما، نظریه سایر معانی: دیدبانگاه، محل دیده بانی، (در پارک ها و کوه ها و غیره) محل تماشای منظره، تماشاگاه، دیدگاه، نقطه نظر، نگرش، آتیه، آینده، احتمال در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر سایر معانی: پیش نگری، چشم به راهی، پیشگیری، آینده نگری، غیب بینی، پیش دانی، (حقوق - اقتصاد) پرداخت یا برداشت پیش از موعد، وقوع پیش از زمان مق ...
غیر ممکن
پیش بینی، پیش بینی وضع وا یا حوادی، طالع دیدن، از پیش اگاهی دادن یا حدی زدن، پیش بینی کردن سایر معانی: (هواشناسی ـ بازرگانی) پیش بینی کردن، پیش نمایی کردن، پیش آگاهی دادن، پیش نگری کردن، پیش ...
چشم انداز، منظره، خاکبرداری وخیابان بندی کردن، دور نما، با منظره تزئین کردن سایر معانی: چشم افکن، زمین چهر، نقاشی یا عکس منظره، تابلو طبیعت، زمین چهرنما، (با خاکبرداری یا خاکریزی و گلکاری و ...
(تئاتر) به صحنه آوری، صحنه پردازی (فیلم) کارگردانی پرگیر، محیط، دوروبر، صحنه سازی، کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر، محیط کلی [سینما] صحنه آرایی (واژه فرانسوی ) - صحنه پردازی (واژه فرانسوی ) - میز ...
دل گرمی، روحیه، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم سایر معانی: روحیه، دلگرمی، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم
بدبینی، صفت بد، بدی مطلق، فلسفه بدبینی سایر معانی: بدبینی (در برابر: خوش بینی optimism)، (فلسفه) پیروی از آیین بدبینی
دیدگاه، دید، نظریه، نقطه نظر سایر معانی: دیدگاه، نقطه نظر، نظریه [سینما] نقطه دید - مسیر دید - دیدگاه [ریاضیات] دیدگاه، نقطه نظر
هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه سایر معانی: فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غی ...
روح، جان، روان، جرات، رمق، روحیه، مشروبات الکلی، معنی، روان، بسر خلق اوردن، روح دادن سایر معانی: جان (در برابر جسم: body)، دم، فروهر، لاهوت، حال، دل و دماغ، شوق، شور، دلخواهی، دلبستگی، تعصب، ...
دیدگاه، نقطه نظر، نقطه ثابت سایر معانی: نظر