خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه سایر معانی: پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودپرستانه، ازروی خودبینی
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اند ...
زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا سایر معانی: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا
زشت، ساده، فروتن، مثل خانه، بد گل، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال سایر معانی: صاف و ساده، بی ریا، ساده لوح، خودمانی، دوستانه، مهربانانه، معمولی، روزمره، (امریکا) بدقیافه، زشت رو، بی ریخت، (در ا ...
پر باد، متورم سایر معانی: آماسیده، آماس کرده، پف کرده، باد شده (یا کرده)، آماهیده، (قیمت و پول و ارقام) دچار تورم، تورمی، بیشبودی، دچار بیشبود، باد کرده، باد در استین انداخته، مغرور، بالابرد ...
سخن آرا، خوش زبان، وابسته به سخنرانی سایر معانی: وابسته به خطیبان و سخنوری
موشکاف، ملانقطی سایر معانی: وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
شیک پوش، خیلی شیک سایر معانی: (قدیمی - خودمانی - اغلب کنایه آمیز) مجلل، شیک، معرکه
ظاهر نما، خود نما، خوش نما، ظاهری، زرق و برق دار، پر جلوه سایر معانی: گیرا، چشمگیر، پرنما، خود فروش
مغرور سایر معانی: (عامیانه) خودنمایانه، پر طمطراق، پرفیس وافاده، شیک و جلف، گرانقیمت و نظر گیر
ساده، افتاده، بی تکلف، بی ادعا، بی تصنع سایر معانی: نامغرور، فروتن، متواضع