یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی سایر معانی: یک بار، یک دفعه، هرگاه، هرگز، اصلا، قبلا، پیشترها، یک روزی، یک مرحله، یک درجه، یک نسل، همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یک بار دیگر، باز، باز هم [ریاضیات] مجدد، بار دیگر
یکبار، یک مرتبه
ناگهان، یکمرتبه، غفله
[حقوق] سیستم تعهدی (در حسابداری)
[حسابداری] مفاهیم تعهدی
[عمران و معماری] نسبت تجمع هوا
[حسابداری] مفاهیم اساسی آماری
1- علاقمند بودن به (موضوعی)، ذینفع بودن در 2- مربوط بودن به، رابطه داشتن با
افشردۀ نوشابهساز [علوم و فنّاوری غذا] شربت یا محلول غلیظی که برای تهیۀ نوشابه رقیق میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[خاک شناسی] زی غلظت
غلظت الکل خون [اعتیاد] مقدار الکل موجود در حجم معینی از خون|||اختـ . خونکُل BAC|||متـ . سطح الکل خون blood alcohol level, BAL