مرهم، روغن، چربی، نفت، مواد نفتی، رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی، روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن سایر معانی: روغن (گیاهی یا حیوانی یا کانی)، نفت (petroleum هم می گویند)، هر ماده ی رو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] چربی و رطوبت موجود در فتیله پشم
[نساجی] اسپری کننده روغن
[مهندسی گاز] روغن یاتاقان
[نفت] جبهه ی نفت
[نفت] سنگ آهک نفت دار
[نفت] ساختار زمین شناختی نفت دار
[نفت] منطقه نفت دار
[نفت] کمربند نفت
[برق و الکترونیک] ترمز روغنی
روغن دان، روغن زن، روغن دان، روغن چکان
[نفت] حلقه ی روغن گیر