روانشناسى : بو سنج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معطر و خوشبو ساختن
بیبو سایر معانی: بی بو
[خودرو] حلال های بدون بو
علوم دریایى : سرتیپ موقت هوایى
ناخدا، افسر فرمانده دریایی سایر معانی: (سابقا در نیروی دریایی امریکا) کمودور، دریادار، (در کلوب های قایقرانی) سرپرست، رئیس
[نساجی] خوشبو کننده
بوگیری [علوم و فنّاوری غذا] رفع بوی نامطلوب روغن یا سایر مواد غذایی|||متـ . بوزدایی
واژههای مصوب فرهنگستان
دفع بو، رفع بو، رفع عفونت [صنایع غذایی] بوگیری : خارج کردن طعم و بوی نامطلوب مواد غذایی
دستگاه بوزدا [علوم و فنّاوری غذا] دستگاهی که بوی نامطلوب روغن و مواد غذایی دیگر را میزداید|||متـ . دستگاه بوگیر
رفع کننده بوی بد سایر معانی: بوزدا (به ویژه برای خوشبو کردن اتاق و غیره)، ضدبو، اسپری خوشبوساز
بی بو