کهنگی، مهجوری، متروکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادم کهن سال، ادم کهنه پرست، پیش از طوفان نوح، وابسته به پیش از طوفان سایر معانی: (مزاح یا تحقیرآمیز) قدیمی، کهنه، پیر، کهنسال، بدوی، مال عهد دقیانوس، وابسته به پیش از توفان نوح
عتیقه، کهنه، باستانی، عتیق سایر معانی: آنتیک، اثر قدیمی، کهن، سالخورده، قدیمی ماب، کهنه مسلک، از مد افتاده، بی رواج، دیروزین، به سبک عتیقه های دوران باستان، سبک کلاسیک، وابسته به عتیقه و عتی ...
قدیمی مسلک، عقب افتاده، امل، از حال بی خبر، کهنه، بی خبراز
عدم استعمال، ترک استعمال کردن، ترک کردن سایر معانی: کنار گذاشتن، دیگر به کار نبردن، دیگر استفاده نکردن، عدم استفاده، عاطل گذاری، متروکه، ترک استعمال چیزی را کردن
از مد افتاده، منسوخ، غیرمتداول، قدیمی
دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده، کهنه مسلک، گذشته