[خاک شناسی] توازن عنصرغذایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خاک شناسی] غلظت عنصر در برابر مقدار عنصر
[خاک شناسی] کمبودماده غذایی
چگالی مادۀ مغذی [تغذیه] نسبتی برای بیان مقدار مادۀ مغذی که بهجای حجم مادۀ غذایی مقدار انرژی آن را مشخص میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
غذادهی راسترودهای [تغذیه] رساندن مواد غذایی با محلولهای مغذی به راستروده از راه مقعد
[خاک شناسی] سمیت غذایی
[خاک شناسی] غلظت بحرانی عناصر غذایی
[خاک شناسی] پخشیدگی عناصر غذایی
[خاک شناسی] عنصر غذایی قابل عصاره گیری از خاک
[خاک شناسی] ماده غذایی عامل
(انواع عناصر شیمیایی مانند آهن که به مقدار بسیار کم برای رشد سازواره مورد نیاز هستند) ریز خوراک، خرد خوراک، ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست مثل ویتامین ها [خاک شناسی] ...
[آب و خاک] عناصر کمیاب