کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی