سقلمه، اشاره کردن، با ارنج زدن سایر معانی: (برای هشدار دادن و غیره) با آرنج زدن (به)، سقلمه زدن، (با ملایمت) تشویق کردن، ترغیب کردن، خواهان کردن، ایزانیدن، گرایاندن، با آرنج زنی، خواهان سازی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن سایر معانی: عامل اذیت، مزاحم، مصدع، آزارگر، رنج، رنجه، اذیت، مزاحمت، ...
گورکن، دوره گرد، خرسک، دستفروش، خرده فروش، شغاره، ازار کردن، اذیت کردن سایر معانی: (ارتش - علامتی که حاکی از درجه یا رتبه است) مدال، نشان، درجه، هر علامت یا نشان مشخص کننده، سر به سر گذاشتن، ...
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
بی قاعدگی، جلو امدگی یا عقب رفتگی، هل دادن، تنه زدن به، اهسته دویدن سایر معانی: تکان کوچک دادن، (کمی) جنباندن، لقاندن، (با آرنج و غیره) زدن به، سکه زدن، (حافظه و غیره) تقویت کردن، (با قدم آه ...
اذیت، ازار، ناگواری، سر خر، مایه رنجش، مایه تصدیع خاطر سایر معانی: دردسر، مایه ی گرفتاری، گرفتاری، مزاحمت، (حقوق) آزار، بلا، ایجاد مزاحمت (مثلا سد معبر)، مردم آزاری [حقوق] مزاحمت، ایذاء، مزا ...
چسبیدن، عذاب دادن، اذیت کردن، بستوه اوردن، بیحوصله کردن سایر معانی: به ستوه آوردن، (مرتبا) اذیت کردن، ذله کردن، موی دماغ شدن، (به کسی) پیله کردن
قوت، مهر، ضرب، مشت، خپله، استامپ، منگنه، ضربت مشت، مشت زدن بر، منگنه کردن، سوراخ کردن سایر معانی: (نام شخصیت مرد در نمایش punch and judy که کوژپشت و دارای بینی عقابی است) پانچ، (با منگنه) سو ...
تنه، هل، پرتاب، هل دادن، تنه زدن، پرتاب کردن، با زور پیش بردن، پرتاب شدن، کشیدن سایر معانی: (با فشار) عقب زدن، پس راندن، چپاندن، با فشار داخل کردن، پس رانی، عقب رانی، کشیدن شمشیر ...