ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه، پوزه بخاک مالیدن، از عددی ریشه گرفتن، ریشه کن کردن، ریشه دار کردن، داد زدن سایر معانی: ریشه ی هوایی aerial ro ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جرقه، اخگر، بارقه، جرقه زدن، خود نمایی کردن سایر معانی: ابیز، ژابیز، آیژک، لخچه، لخشه، آییژ، (مجازی) اثر، نشانه، علامت، ذره، فروهر، ابیز کردن، اخگر پراندن، (مجازی) بانی شدن، کنشور کردن، تحری ...
حالت بینابینی هسته هدف پس از جذب یک ذره فرودی و پیش از واپاشی آن به حالت نهایی [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
هر هستهای که شمار پروتونها و نوترونهای آن هر دو زوج است [فیزیک]