بی درنگ، فورا، بفوریت، بدون معطلی، زود، تند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزودی، سبک، بسرعت، سریعا سایر معانی: تند [فوتبال] به سرعت [مهندسی گاز] بسرعت، تند
ان، قسمتی از ثانیه سایر معانی: لحظه، آن، یک آن
چابک، تردست، فرز، سریع، سریع السیر، تندرو، چابک دست، باسرعت سایر معانی: تند، تیزپا، تیزرو، ناگهان، ناگهانی، بی معطلی، فوری، بی وقفه، به طور سریع، باتندی (swiftly هم می گویند)، (نساجی - ماشین ...