سکان افقی فاقدار [حملونقل هوایی] نوعی سکان افقی دارای بریدگی در لبۀ فرار برای حرکت دادن سکان عمودی
واژههای مصوب فرهنگستان
لب بریده، با بریدگی لبه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده سایر معانی: مندرس، پاره پوره، (مانند اره) دندانه دار، بریده بریده، ناصاف (jagged هم می گویند)، ژولیده، شانه نکرده، ناموزون، سردستی، غیر یکدست ...
زننده، هرزه، خشن، زبر، نا هموار، پوسته پوسته، دان دان سایر معانی: سنباده مانند، سوهان مانند، کبره زده، دلمه گرفته، دله دله، دشوار، پر از مشکلات، پر از گرفتاری و ناهمواری
1. در مفهوم عام، ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانهدندانه باشد 2. در مفهوم خاص، ویژگی برگی که حاشیۀ آن دندانههای تیز و بیرونزده داشته باشد [زیستشناسی - علوم گیاهی] ...
سرریزی که دارای بریدگی مثلثی است [مهندسی محیط زیست و انرژی]
پیچ دوسررزوهای که برای بستن محور اسبکها بر روی سرسیلندر به کار میرود [قطعات و اجزای خودرو]