دارای کسالت، ناخوش، کسل، کمتر از حد معمول، با کسر [حقوق] سهامی که ارزش جاریشان کمتر از ارزش اسمی آنها باشد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیچ کس سایر معانی: هیچ نفر
هیچ، ابدا، بهیچ وجه، هیچ یک، هیچ کدام، اصلا، نه سایر معانی: هیچکس، کسی (جز)، (با فعل جمع) کسی، چیزی، به هیچ وجه، به هیچ صورت، (قدیمی) بدون، بی -، (کلیسای کاتولیک) دعای بعد از ظهر، نیایش پنجم ...