(زن)، روزنامه نویس، گزارشگر، خبرنگار، نودادنگار، روزنامه دار، صاحب امتیاز روزنامه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روزنامه، مجله، مجله رسمی، اعلان و اگهی، در مجله رسمی چاپ کردن سایر معانی: روزنامه (امروزه بیشتر در عنوان روزنامه ها به کار می رود)، (انگلیس) روزنامه ی رسمی
دفتر روزنامه، روزنامه، دفتر وقایع روزانه سایر معانی: دفتر رویدادهای روزانه، دفتر یادآوردها، دفترچه ی خاطرات (روزانه)، نشریه (روزانه یا هفتگی یا ماهانه و غیره)، مجله، هفته نامه، ماهنامه، (در ...
مطبوعات، اوراق چاپی سایر معانی: مطبوعات، اوراق چاپی