اخبار رادیویی یا تلویزیونی، خبر پراکندن سایر معانی: (رادیو و تلویزیون) پخش اخبار، پخش نودادها، برنامه ی خبری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گروه خبری [مهندسی مخابرات] یک گروه هماندیشی، بهویژه در بستر اینترنت، که در آن کاربران دیدگاههای خود را در قالب پیام ارسال میکنند، دربارۀ دیدگاههای دیگران اظهارن ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(امریکا- خودمانی) خبرنگار، گزارشگر
رجوع شود به: newsperson [سینما] فیلم خبری
بی خبر
(زن)، روزنامه نویس، گزارشگر، خبرنگار، نودادنگار، روزنامه دار، صاحب امتیاز روزنامه
ارباب جراید، روزنامه داران و روزنامه نگاران
فیلم اخبار جاری روز سایر معانی: (سابقا در سینماها) اخبارپیش از فیلم، فیلم خبری کوتاه [سینما] فیلم گزارشی - فیلم خبری سینمایی - سبک خبری - فیلم خبری
دکه روزنامه فروشی، روزنامه فروشی سایر معانی: دکه ی روزنامه فروشی، کیوسک روزنامه و مجله فروشی (انگلیس: news stall هم می گویند)، جایگاه فروش روزنامه
(زن) خبر نگار، گزارشگر، گوینده ی اخبار، نودادنگار
خبرشایانی [روابطعمومی و تبلیغات بازرگانی] داشتن ویژگیهای لازم و جذابیت کافی برای بازتاب در رسانهها
مهم، قابل انتشار، جالب و بموقع سایر معانی: قابل ذکر در اخبار، گزارش کردنی، جالب، قابل توجه عامه برای درج در روزنامه