بی پایان، نا محدود، بی حد، محدود نشدنی سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایدار، پایان نا پذیر، خستگی نا پذیر، تهی نشدنی سایر معانی: از پا نیفتادنی، پرتوان، پرطاقت، بیتابی نکننده، نستوه، تمام نشدنی، بی پایان
پایان نا پذیر، تمام نشدنی، بسیار دراز سایر معانی: بی پایان
ابدی، جاودان، رخ دهنده دومرتبه در هفته سایر معانی: جاوید، جاویدان، هرگزی، ر دهنده دومرتبه در هفته، نیم هفتگی، جاودانی
بی انتها، نا مناسب، نا گذرا سایر معانی: بی پایان، لایتناهی، ابدی، جاودان، بی مدت، بدون مدت یا ضرب الاجل [ریاضیات] بی زمان
مسلسل، پایان نا پذیر، بلا انقطاع، بدون وقفه، ایست ناپذیر سایر معانی: ایست ناپذیر، بلاانقطاع، بدون وقفه، مسلسل، پایان ناپذیر
وسیع، پهناور، عظیم، زیاد، بیکران سایر معانی: بسیار بزرگ، سترگ، نهمار، کلان، هنگفت، (بسیار) وسیع، (قدیمی) عظمت، بزرگی، وسعت، پهناوری، (قدیمی) فضای عظیم