تنگه، گردنه، گردن، ماچ و نوازش کردن سایر معانی: هر چیز گردن مانند، (اندام و ساز واره ها) باریکترین بخش، (خودمانی) ماچ و بوسه کردن، دست یازی و ماچ کردن، مغازله کردن، (جامه) یقه، دورگردن، گریب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(آمریکا) ناحیه، سرزمین
دستمال گردن، کاشکل سایر معانی: شال گردن
[زمین شناسی] باریک شدگی
[نفت] گردن مته
گلوگاه [حملونقل درونشهری - جادهای] [حملونقل درونشهری-جادهای] بخشی از معبر که حجم تردد در آن بیش از ظرفیت باشد [مهندسی مخابرات] مسیر یا کارکردی با حداقل ظر ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تنگنا، تنگراه، تنگه، راه خیلی باریک سایر معانی: (انگلیس - عامیانه) سبز تیره، محلی که (به خاطر باریکی راه یا پیچ و خم و غیره) رفت و آمد در آن مشکل است، گلوگاه، عامل کندکننده، مخل، گلوی بطری [ ...
فوق العاده خطرناک، بسیار وحشتناک سایر معانی: (در مورد سرعت یا میزان کار و غیره) کمرشکن، طاقت فرسا، سرسام آور، بسیار وحشتناک مثل سرعت زیاد
پاپی و مواظب کسی شدن، مرتب مزاحم و مراقب بودن
[نفت] طوق مانده گیری
زانویی، زانو، هر چیزی شبیه گردن غاز، هر چیز شبیه ل شکل سایر معانی: هر ابزار یا اسبابی که شبیه گردن غاز باشد (مثلا مفصل آهنی لوله یا پایه ی انعطاف پذیر چراغ رومیزی)، (لوله کشی) دوخم، شتر گلو، ...
[شیمی] دلتای کرونکر - دلتای کرونکر