[آمار] طرح تقریباً متعادل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] طرح بلوکی ناقص تقریباً متعادل
[ریاضیات] تقریبا کامل
[ریاضیات] بیان خطی
[عمران و معماری] ارتجاعی خطی - به طور خطی ارتجاعی
[عمران و معماری] جسم ارتجاعی خطی
[عمران و معماری] اجسام ارتجاعی خطی - مصالح ارتجاعی خطی
[ریاضیات] پارامتر خطی برآوردپذیر [آمار] پارامتر خطی برآوردپذیر
[برق و الکترونیک] نابسته خطی، غیر وابسته خطی [ریاضیات] دارای استقلال خطی، مستقل خطی، به طور خطی مستقل
[ریاضیات] عنصر های خطی-مستقل
[ریاضیات] بردار مستقل خطی
[ریاضیات] خطی مرتب، مرتب خطی، مرتب به ترتیب خطی، مرتب شدن به صورت خطی