[آمار] طرح بلوکی ناقص تقریباً متعادل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] تقریبا کامل
[زمین شناسی] نزدیک ساحل منطقه ای از ساحل که از خط ساحلی در شرایط جزر به سمت دریا، جایی که موج ها در هنگام جزر می شکنند، گسترده شده است.
[زمین شناسی] جریان نزدیک ساحل
[ریاضیات] تابع چندخطی متناوب
[ریاضیات] فرضیه های برنامه ریزی خطی
[ریاضیات] اصل موضوع کمال خطی
[ریاضیات] مجموعه های پایه ای فضای خطی
[آمار] برآوردگر خطی بیزی
[ریاضیات] بهترین برآورد خطی نااریب
[ریاضیات] بهترین برآوردکننده ی خطی نااریب [آمار] بهترین برآوردگر خطی نااریب
دارای دو خط مستقیم، دوسویه، وابسته بدو خط مستقیم سایر معانی: دو خطی، دورجی، دو رجه، دو راستا، دارای دو خط یا راستا، دوسویگی [برق و الکترونیک] دو خطی [ریاضیات] دوخطی