احمق، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی، ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه سایر معانی: دست نخورده (ناساخته ی دست انسان)، وحشی، کشت نشده، (غیر مذهبی یا جادویی - ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عوامل طبیعی
[عمران و معماری] مصالح سنگی طبیعی
[عمران و معماری] تکرر طبیعی زاویه ای دستگاه
[پلیمر] زیست پلیمر طبیعی
[حقوق] دارنده تابعیت اصلی
[عمران و معماری] سیمان طبیعی
[نساجی] طبیعی - رنگ طبیعی
[نساجی] دوره طبیعی
[مهندسی گاز] کشش طبیعی، کوران بطورطبیعی [زمین شناسی] کشش یا مکش طبیعی
[زمین شناسی] پتانسیل طبیعی زمین
[آب و خاک] فرسایش طبیعی