تلویزیون، تلویزیونی، تصویری سایر معانی: وابسته به تلویزیون، وابسته به تصویر تلویزیون (در برابر صدای آن: audio)، وابسته به نشان دادن داده ها بر صفحه ی کامپیوتر، فرتوری، دیداری، مخفف: videocas ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در نشانهشناسی موسیقی، ویژگی پدیدهها و مفاهیم غیرموسیقایی که با بیان موسیقایی در ارتباطاند [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان
گونه یا برنامه یا شبکۀ تلویزیونیای که به نمایش کنسرتها و نماهنگها و گزارشها و مصاحبههای مربوط به موسیقی اختصاص دارد|||متـ . شبکۀ موسیقی [سینما و تلویزیون] ...
در نشانهشناسی موسیقی، ویژگی عوامل موسیقایی که با بیان موسیقایی در ارتباطاند [موسیقی]
علم ترکیب اصوات و هنر عرضۀ آنها بهنحویکه برای شنونده مطبوع باشد [سینما و تلویزیون]
نوعی موسیقی الکتروآکوستیکی که کل یا بخشی از اصوات آن بهوسیله نوسانگرهای الکترونیکی و ابزارهای تغییردهنده ایجاد میشود [موسیقی]
اثر موسیقایی غربی که بر مبنای گامهای بزرگ (major) و کوچک (minor) تصنیف شود|||متـ . موسیقی مایهای [موسیقی]
موسیقی هنری اروپا از میانۀ سدۀ هجدهم تا اوایل سدۀ نوزدهم [موسیقی]
نوعی موسیقی که براساس داستان یا صحنه یا برنامۀ خاصی تصنیف نشود [موسیقی]
استفاده از موسیقی در درمان برخی از بیماریها [موسیقی]
نوعی گردشگری که در آن گردشگران برای تماشای کنسرت موسیقی به محل برگزاری آن سفر میکنند [گردشگری و جهانگردی]
کسی که در ساخت یا رهبری یا اجرای موسیقی، بهخصوص موسیقیسازی، تبحر داشته باشد [موسیقی]