[حقوق] شرکت چند ملیتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیروهای عملیات چندملیتی [علوم نظامی] نیروی نظامی مرکب از عناصری از نیروهای نظامی دو یا چند کشور همپیمان برای اجرای یک مأموریت واحد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
صحنۀ عملیات چندملیتی [علوم نظامی] منطقهای جغرافیایی از جنگ که فرمانده رزمی برای اجرای مأموریت یا پشتیبانی ویژه تعیین میکند؛ این منطقه با توجه به نیروهای مختلف جنگ انتخاب می ...
بابت، بستگی، پروا، ربط، علاقه، مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن سایر معانی: وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، د ...
ناخوشی همهگیر، همه جا گیر، جانگیر سایر معانی: جهانگیر، فراگیر، (بیماری که در ناحیه ی بزرگی پراکنده است) بیماری جهانگیر، بیماری فراگیر [زمین شناسی] عالمگیر،جهانگیر شرایط حاکم بر یک ناحیه جغرا ...
سندیکا، اتحادیه صنفی، تشکیل اتحادیه دادن سایر معانی: اتحادیه تشکیل دادن، به صورت اتحادیه درآوردن، (مقاله و غیره) در چند روزنامه به چاپ رساندن، سازمان فروش مقالات به روزنامه ها و مجلات، (امری ...
عملیاتی که نیروهای نظامی دو یا چند کشور برای اجرای مأموریتی مشترک در یک منطقه انجام میدهند [علوم نظامی]
فرمانده رزمی که از سوی یک کشور برای فرماندهی نیرو در صحنۀ عملیات چندملیتی منصوب میشود [علوم نظامی]
کشوری با قومیتها و ملّیتهای گوناگون [جغرافیای سیاسی]