(جامه و غیره) بید خورده، بید زده، کهنه، دارای زدگی، زهوار در رفته، فکسنی، زپرتی، بید خورده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] ضد بید کردن
سر چشمه، مام، مادر، ننه، والده، اصل، پروردن، مادری کردن سایر معانی: ام، زایندگر، زایگر، منبع، فروردگر، منشا، (خطاب مهرآمیز) مادر، مادروار، مادر مانند، مادری، اصلی، مادرانه، زاییدن، به دنیا آ ...
رجوع شود به: storm petrel
[آب و خاک] ابر مادر
[برق و الکترونیک] بلور مادر بلور پیزوالکتریک خطی که در طبیعت یافته یا به طور مصنوعی رشد داده می شود .
(نام شخصیت شعر کودکان) مادر هابارد، لباس گشاد زنانه
[شیمی] مادر آب
طبیعت، طبیعت مهربان
[زمین شناسی] مادر زغال مترادفی برای fusain واژه مزبور به صورت mother-of-coal نیز نوشته می شود.
[زمین شناسی] مادر زمرد (الف)گونه ای کلسدونی prase (ب) Green fluorite