اگاهی دهنده، مبصر، انگیزنده، گوشیار، دیده بانی کردن سایر معانی: ناصح، پندآموز، هشدار دهنده، هشدارگر، توصیه کننده، مشاور، رایزن، (کلاس درس) مبصر، ارشد کلاس، آژیر، آژیرگر، دستگاه کنترل، واپادگ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] هد نمایشگر هد پخش اضافه در بضی از ضبط صوتها برای فراهم کردن امکان پخش صدای ضبط شده روی نوار در حین ضبط آن .
[سینما] ضبط کننده
برنامه مبصر
[عمران و معماری] بام فانوسی
روال مبصر
[برق و الکترونیک] ایستگاه ناظر
پایش [رمزشناسی] نظارت بر محیط یا صحنه یا دستگاه ازطریق نمایشگر
واژههای مصوب فرهنگستان
پایش [مهندسی مخابرات] نظارت بر محیط یا صحنه یا دستگاه ازطریق نمایشگر
[آب و خاک] برنامه پایشی
مبصری، ناصحی
(حقوق) صادرکننده ی حکم احضار یا خودداری از عمل، حاوی چنین حکم، پند آمیز، وابسته به اخطار یا اگاهی یا انگیزه