عدم بلوغ، کهین، اقلیت، بخش کمتر سایر معانی: کهاده، اقلیت مذهبی (یا نژادی یا ملی)، خردسالی، صغر، کهادی، کهتری، عدم بلوه [حسابداری] اقلیت [برق و الکترونیک] اقلیت [حقوق] صغر (سن)، اقلیت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] حامل اقلیت نوع حاملهایی که کمتر از نصف تعداد کل حاملها را در یک قطعه نیمرسانا تشکیل می دهند . در نیمرسانای نوع N حاملهای اقلیت حفره ها و در نیمرسانای نوع P حاملهای اقلیت ال ...
[برق و الکترونیک] عمق نفوذ حاملها اقلیت مسافت متوسطی که هر حامل اقلیت، معمولاً حفره، قبل از ترکیب، با هر حامل اکثریت، معمولاً الکترون در داخل ماده جامد طی میکند .
[برق و الکترونیک] حامل های اقلیت
[برق و الکترونیک] امیتر اقلیت الکترودی که از آن جریانی از حاملهای اقلیت به ناحیه بین الکترودی ترانزیستور وارد می شود .
[حسابداری] حقوق اقلیت [حقوق] سهام اقلیت، حقوق و علایق مالی اقلیت
[حسابداری] سهامداران اقلیت [حقوق] صاحبان اقلیت سهام
در اقلیت بودن
[حسابداری] تلفیق با حقوق اقلیت
[حسابداری] حقوق سهامداران اقلیت
اقلیت اجتماعی [جامعهشناسی] گروهی اجتماعی که به دلایل نژادی یا جنسیتی یا اقتصادی یا مرامی یا اخلاقی دارای چشماندازهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی متفاوت با کلیت جامعهای است که ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بلوغ، نو جوانی، دوره جوانی، دورهء شباب سایر معانی: سنین بین بلوغ و کمال، شباب، بلوه، رشد [بهداشت] نوجوانی