کمینه [ریاضی] کوچکترین مقدار در مجموعهای از مقادیر، در صورت وجود|||متـ . مینیمم|||* مصوب فرهنگستان اول
واژههای مصوب فرهنگستان
[صنعت] حداقل نرخ جذب کننده - حداقل نرخ باز گشت سرمایه برای یک طرح که سرمایه گذار حاضر است در ازای آن نرخ سرمایه گذاری کند. این نرخ معمولا بیشتر از نرخ بهره است.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] حداقل قطر خم
[زمین شناسی] کمینه بار گسیختگی، کمینه نیروی گسیختگی
[عمران و معماری] حداقل بار مویینه ای
پیکربندی کمینه [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی پیکربندی با کمترین امکانات سختافزاری و نرمافزاری
حداقل زمان انتقال [حملونقل ریلی] حداقل زمان مجاز برای جابهجایی مسافر از یک وسیلۀ نقلیه بهوسیلۀ نقلیۀ دیگر، براساس زمان ورود و خروج برنامهریزیشدۀ آنها ...
حداقل سرعت پیوسته [حملونقل ریلی] حداقل سرعتی که در آن لوکوموتیو تحت بارگذاری سنگین میتواند بدون آسیب دیدن موتور کشنده بهطور پیوسته حرکت کند ...
قطر کمینه [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] قطر باپوست درختان سر پا که قطع درختان با قطری کمتر از آن مجاز نیست
اثبات کمتراوا [رمزشناسی] نوعی روش اثبات در رمزنگاری که در آن اثباتکننده بدون هیچ شبههای میتواند وارسیکننده را به صحت اطلاعات خود متقاعد کند به طریقی که وا ...
[آمار] برآورد کردن با مینیمم فاصله
[آمار] برآورد کردن با مینیمم انحراف