[کامپیوتر] دیسک کوچک، مینی فلاپی .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خُردگردمان [باستانشناسی] گردمانی که قطر آن کمتر از بیست متر باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[پلیمر] مقیاس کوچک
با شنگرف رنگ کردن، تذهیب کردن، زرنما کردن
خُردنگاره [هنرهای تجسمی] نوعی نقاشی که معمولا در مصورسازی کتابهای ادبی و حماسی و علمی به کار میرود
گویچال کوچک [ورزش] گونۀ ساده و کوچکشدهای از بازی گلف که در آن از چوبدست عصاشکل کوچکی برای انداختن گوی به داخل مجموعهای از چالهها بر روی زمین چمن کوچکی است ...
(نوعی سگ doberman pinscher که بسیار ریز است) پینچر ریز
اتومبیل کوچک مخصوص تاکسی
minicam دوربین خیلی کوچک
[ریاضیات] رخدادک
خُردرایانه [رایانه و فنّاوری اطلاعات] رایانههای ردۀ متوسط
کامپیوتر کوچک سایر معانی: مینی کامپیوتر، ریزرایانه [حسابداری] مینی کامپیوتر، کامپیوتر متوسط [کامپیوتر] کامپیوتر کوچک، مینی کامپیوتر . - مینی کامپیوتر، کامپیوتر کوچک - کامپیوتری که از مظر اند ...