[عمران و معماری] بارگذاری متقارن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] آزمون متقارن [ریاضیات] آزمون متقارن [آمار] آزمون متقارن
[برق و الکترونیک] تراگردان متقارن تراگردانی که امکان تبادل بین همه زوجهای معین پایه را بدون تاثیر روی ارسال فراهم می کند زیرا امپدانس تصور ورودی و خروجی آن برابر است.
[ریاضیات] مثلثاتی، وابسته به مثلثات
[عمران و معماری] ارتفاع یابی مثلثاتی
[ریاضیات] نسبت های مثلثاتی
[عمران و معماری] طاق متقارن - قوس غیر قرینه
[عمران و معماری] تیر غیر متقارن
[ریاضیات] نمایش پارامتری برداری
شدید، قطری سایر معانی: قطری، شدید
بی تناسب سایر معانی: نامتناسب، غیرمتجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسب
بزیبایی، باوقار، موقرانه، بانزاکت